«پا به ناصر عزیز دلم پا به ناصر
مگه نادونی که مه خوم کوه دردم
پا به ناصر عزیز دلم»
وقتی ایی آهنگ از اسحاق احمدی امشنید
تازه خبرم بو که ناصر داخه بیمارستون بسترین
و حالش اصلن خوب نین ولی بازم بی خیالش بودم و امگو خوب ابوت
ولی ای دل غافل که ناصر پرواز ایکه . وای به ما که ایقد بی خیالیم.
چرا به دیگرون سرزنش بکنم ، منظورم خودمون
(روت سیاه ، به تو هم اگن بندری ؟ دلت خوشن که با بندری نوشتن خُ
از بندر و فرهنگش دفاع نکردی؟)
خیلی دلم تنگتن ناصر عزیزم ، دلم تنگ اون صدای دلنشین تون
که وقتی تخوند به آدم یه حال دگه ای شدا
( مه گنوغم مثه خوم گنوغ موا)، کجایی ناصر که مه گنوغتم
درستن که خیلیو اگن ناصر وقتی رفت ناصر بو و همه یادشو
هوند که یه کسی هسته که یه یاد غروب و شرجی بندر شخوند
اگن که تا وقتی ناصر زنده هسته کسی هیچ سراغی ازش
ایناگه و همه به آهنگوش بسنده شاکه ولی شونافهمی که
شخصیت ناصر عبداللهی کِن و ناصر چطور آدمین .
کجایی ناصر که دل همه بندریو به تو تنگن . درستن رفتی ولی
بدون که همه جوونو بندری به عشق تو ناصر بودن و به یاد تو
نخوندن ( هویلا هویلا ، هویلا به چاه و زندون)
ولی راستن که اگن وقتی یه چیزی تستن قدرش نادونی
و زمونی که از دستش ادا تازه افهمی که چه چیز
با ارزشی از دستت رفتی . به قول شاعر
( زنده را تا زنده است باید به فریادش رسید
ور نه بر سنگ مزارش آب پاشیدن چه سود)
در دل زیادن ولی ایجا جاش نن ، فقط همی بگم
که سعی بکنیم هیچوه به ناصر و ارزشی که به
خومو شه فراموش نکنیم و قدر عزیزونی که هستن
بدونیم ، کسانی مثه رضا صادقی و اسحاق احمدی
و تموم بندریوی خونگرم .